اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

اهورا عشق مامان و بابا

خوووب

مرور خاطرات

1391/12/9 16:03
نویسنده : مامان ساغر
156 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم  این خاطرات رو قبلا ثبت کرده بودم ولی چون وبلاگت باز نشد

اینجا بطور خلاصه می گم

شنیدن صدای قلبت برای اولین بار تو 7 هفته و 3 روز بود که  خیلییییییی خوشحال شدم .بابات که گریه اش گرفت گلم .اومدنی خونه هم بارون قشنگی باریدن گرفته بود  که نشون از  قدم پر برکت تو میداد خدایا شکرت

 

هفته 9 بودم  حالت تهوعم کم شده بود خیلی ترسیدم به بابای یگفتم بریم سونو گرافی که خدا رو شکر حالت خوب بود و دستای قشنگت  جوونه زده بودن

تو هفته 10 بودم رفته بودم ژیش دکتر دولتی  که گفت نینیت پسره اصلا باورم نمیشد  .عزیزم از اون روز بود که فهمیدم تو شاهزاده  قصه های منی

 

گلم تو هفته 11 و 2 روز سونوی ان تی دادم که خدا رو شکر همه چی خوب بود  و بعدشم ازمایشات غربالگری  که فرداش باید جواب می گرفتم اینقدر استرس داشتم که نگو . جواب ازمایشو که گرفتم رفتم مطب دکتر و تا دکتر بیاد خودم ترجمه کردم که خدا رو شکر اونم  خوب بود

عزیزم فکر کنم توهفته 9 بود که یه هماتوم داشتم با شنیدن این خبر دنیا رو سرم خراب شد . ای خدا  یعنی نینم برام می مونه ؟؟؟؟ خدا رو شکر  که اگه خدا بخواد  می مونه و تا الان که هفته 22و2 هستم  برام موندی و ایشاله تا ژایان 40 هفته می مونی تو دلمو بعدش میای به این دینا عسلم

تو هفته 16 سونوی اسکلت و جنسیت  رفتم  و اونم خدا رو شکر خوب بود ودکی گفت که جنسیت پسره  بازهم خدا روشکر

از این هفته به بعد یه تکونای کوچیکی مث نبض احساس می کردم همون تکونای تو بود عزیزم  از هفته 16 یکبار و تو هفته 17 خیلی زیاد بود .هفته 18 کمتر شد که بازم منو نگران کرد .رفتم سونو...رشدت خوب بود و  تکونم می خوردی ولی دکتر زعیم گفت که یه کیست تو ناحیه کورئید  مغز جنین وجود داره ...وااای دنیا رو سرم خراب شد کارم فقط شده بود گریه تا اینکه دکتر دولتی منو به دکتر پیری معرفی کرد و وقتی رفتم پیش دکتر پیری خیالم راحت شد و گفت این کیست چیز مهمی نیست خدا رو شکر

الانم تو هفته 22 و2 روز هستم چند روزه که داریم برات سیسمونی می خریم .دیشب  هم رفتیم سرویس چوب رو سفارش دادیم و کالسکه و مینی واش و...

خیلی خوشحالم  و همش به دکوراسیون اتاقت فکر می کنم گلم .ایشاله تیر ماه میای بغلم  .و دل من و بابیی رو شاد می کنی

بابایی این مدت خیلی هوای منو داشته  و با وجودیکه اشپزی بلد نیست هر چی از دستش بر میاد درست میکنه

گلی خاله هم خیلللللللللللللللی بهمون محبت کرده ایشاله بزرگ میشی و باهم محبتهاشو جبران می کنیم

کسانی  هم بودن که تو این مدت خیل یحالمو پرسیدن .مثلا ناهید خاله حشمت .مامان بزرگ ماهی  ومامان بزرگ زینت هم گاهی تلفن میزنه و حالمونو می پرسه .اما  به غیر اونا هیچ کس .اینو نوشتم تا یادمون بمونه که کیا تو این مدت بهمون محبت کردن تا محبتاشون جبران کنیم . بقیه هم که بی خیال

دوستت دارم عسلم .خیلی مواظب خودت باش

 

راستی بچه های عرفان هم خیلی برامون دعا می کنن .برا همشون طلب خیر داریم 

بووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)